شاهزاده کوچولوی من

شانزده هفتگی

1391/8/17 19:41
266 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام شیرینکم

هفده هفتگیت مبارک لیموترش مامان

قربونت برم مامانی که هر روز داری تو وجودم بزرگ و بزرگتر میشی نمیدونی چقدر منتظر تکانهات هستم بجنب دیگه من بچه تنبل دوست ندارماااااشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے راستی مامانی الان شکمش بزرگ شده و اکثر دوستام که چیزی نمیدونستند حالا که منو می بینند تازه متوجه میشوند بهم تبریک میگند.هفته پیش رفتم دکتر برای معاینه معمولی و همه چیز خدارو شکر خوب بود دوباره صدای قلب کوچیکتو شنیدیم شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےخانم دکتر هم گفت که قلبش تندتند میزند و ریتمش هم مرتب است و طبق معمول فشار خون من را هم چک کرد و اون هم خیلی خوب بود و برای 5 هفته دیگه قرار گذاشتیم برای سونو ی تعیین جنسیت  و سلامت. میدونی بابا امیر همش داره میگه که من نمیخوام بدونم این فسقلی کوچولو دختر استشِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے یا پسر شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے چون سلامتیش از همه چیز برام مهمتر است راستش منم دوست دارم که موقع به دنیا آمدنت حسابی سورپرایز بشم اما دیروز وقتی داشتم لباسها را نگاه کردم دیدم نمیدونم که چی باید انتخاب کنم  لباسها یا دخترونه است یا پسرونه حالا فعلا منم دارم با خودم میجنگم ببینم میتونم به فضولیم غلبه کنم  یا نه ؟!!!!!!!!

کنجد کوچولوی مامانی بابائی هفته پیش دوباره رفت مسافرت و من و تو دوباره تنها شدیم آخه مامان بزرگ حالش خوب نیست و بابا امیرهم خیلی نگرانش بود و برای همین هم مجبور بود که برود راستش منم خیلی دلم تنگ شده بود دوست داشتم که برم اما ترسیدم که ساعت طولانی پرواز برای شما خطرناک باشد برای همین هم ترجیح دادم که همینجا بمونم

 حالا که بابا امیر نیست تو هم تکانهات کمتر شده انگار تو هم دلت برای بابائی تنگ شده دیشب هم که حال مامانی خیلی بد شد راستش خیلی ترسیدم نمیدونم مامانی اون تو داشتی چیکار میکردی که من اینطوری تا دو ساعت از درد فقط توی خونه داشتم به خودم می پیچیدم خیلی ترسیدم اما خوب خدا رو شکر امروز یکم بهتر شدم .راستی یادم رفت بگم که چند روز پیش خاله سوما و آبتین اومدند اینجا آخه از وقتی برگشته بودند ندیده بودمشون و دلم خیلی برای آبتین تنگ شده بود آبتین کوچولو کلی بزرگ شده و دو دندون فسقلی در آورده و تازگیها یاد گرفته میگه مامان و بابا و بده البته بده رو درست نمیگه و میگه دد. وای نمیدونی وقتی میگفت مامان من قند تو دلم آب میشد و فکر میکردم سال دیگه منم این کلمه را از تو میشنوم وااااااااااااااااای فکر کنم اون روز از خوشحالی غش کنم

 

وزن كودك شما حدود ١٥٥ گرم و اندازه او حدود ١٢.٧ سانتي متر است؛ تقريبا به اندازه يك گریپ فورت  بزرگ. او مي تواند مفصلهاي خود را تكان دهد و اسكلت او كه تاكنون به صورت غضروف نرم بود آرام آرام به استخوان تبديل مي شود. حس شنوايي او در حال رشد است. بند ناف او كه شاهراه حيات وي براي اتصال به جفت است هر روز محكمتر و ضخيم تر مي شود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)